علیرضا ازغندی؛ علی فلاح نژاد
دوره 5، شماره 10 ، تابستان 1397، ، صفحه 85-121
چکیده
عموم نظریهپردازان و متفکران علم سیاست بر این باورند که یکی از دلایل عدم رشد دموکراسی در کشورهای در حال توسعه، روند شکلگیری ناقص طبقه متوسط جدید است. همچنین از سویی، بسیاری از کارشناسان علوم سیاسی و جامعه شناسان ایرانی بر این اعتقادند که اساساً در جامعهی ایرانی طبقهی متوسط جدید، آن روند تاریخی و تحولات اقتصادی را که اروپا سپری ...
بیشتر
عموم نظریهپردازان و متفکران علم سیاست بر این باورند که یکی از دلایل عدم رشد دموکراسی در کشورهای در حال توسعه، روند شکلگیری ناقص طبقه متوسط جدید است. همچنین از سویی، بسیاری از کارشناسان علوم سیاسی و جامعه شناسان ایرانی بر این اعتقادند که اساساً در جامعهی ایرانی طبقهی متوسط جدید، آن روند تاریخی و تحولات اقتصادی را که اروپا سپری کرده و از دل طبقه بورژوازی چنین طبقهای شکل گرفته را سپری نکرده است؛ پس اساساً ما طبقهای به نام طبقهی متوسط نداریم. از سویی این پرسش مطرح میگردد که قشرهایی که طی مهاجرت از روستا و شهرهای کوچک به سوی شهرهای بزرگ و کار در سیستمهای دیوان سالاری و اداری از زمان رضا پهلوی تا کنون گسیل داشته شدهاند و طی آن، نحوهی مصرف و شیوه و سبک زندگی شان و دغدغههای اجتماعی و سیاسی با قشرهای دیگر متفاوت است، چه هویتی میتوان برای آنها قائل شد؟ آیا بایستی این قشر را طبقه متوسطی نامید که فرم و شکل ظاهری آنها به دلیل آمرانه بودن نوسازی در ایران از دوره پهلویها، شباهت به طبقه متوسط جدید دارد، ولی عملکرد و کارکرد آن بعنوان طبقهای منتقد تحولات جامعه و پویا در امر توسعه سیاسی شباهت کمتری به طبقه متوسط جدید دارد؟ از سویی دیگر این سوال مطرح میگردد که آیا شکل گیری چنین طبقهای حتی در ظاهر، شأنیت و مطالباتی را به همراه نمی آورد و این مطالبات تاثیراتی را بر تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه بر جای نمی گذارد؟در این مقاله تلاش شده با بررسی هویت طبقه متوسط جدید در سه دههی پس از انقلاب به بررسی نقش این طبقه در توسعه یافتگی یا توسعه نیافتگی ایران در این دوره پرداخته شود.
سیدمحمدعلی تقوی؛ زهره علوی راد
دوره 4، شماره 6 ، بهار 1396، ، صفحه 41-66
چکیده
جامعهگرایان معتقدند مشکلات جوامع غربی امروزین همچون نابسامانیهای زیستمحیطی، بیتفاوتی سیاسی، فروپاشی خانوادهها و مجادلات بیپایان اخلاقی و معرفتی ناشی از فردگرایی لیبرالی و نادیده گرفتن نقش جامعه است. این مکتب که بهوسیلهی چهرههایی چون مایکل سندل، السدیر مکاینتایر و چارلز تیلور نمایندگی میشود، مبانی فلسفی لیبرالیسم ...
بیشتر
جامعهگرایان معتقدند مشکلات جوامع غربی امروزین همچون نابسامانیهای زیستمحیطی، بیتفاوتی سیاسی، فروپاشی خانوادهها و مجادلات بیپایان اخلاقی و معرفتی ناشی از فردگرایی لیبرالی و نادیده گرفتن نقش جامعه است. این مکتب که بهوسیلهی چهرههایی چون مایکل سندل، السدیر مکاینتایر و چارلز تیلور نمایندگی میشود، مبانی فلسفی لیبرالیسم را سرمنشأ بسیاری از معضلات یادشده میداند. این مقاله در جستوجوی پاسخ به این پرسش است که جامعهگرایان چه نقدی بهطور خاص بر انسانشناسی لیبرالیسم وارد میآورند و در مقابل آن، خود چه تصویری از خویشتن انسانی ارائه میکنند؟ این پژوهش که به شیوه تفسیری انجام شده است نشان میدهد که جامعهگرایان در ساحت انسانشناسی، محدودهها و چارچوبههایی برای هویت فرد منظور میدارند که بدون آنها فرد، شخصیت و هویت نخواهد یافت. این چارچوبهها که «غایت»، «اجتماع» و «تاریخ» را در بر میگیرند، فرد و هویتش را از حالت انتزاعی، بسیط و مجرد خارج کرده و قیدوبندهایی برای آن ایجاد میکنند که به طور اجتنابناپذیر آزادی را محدود مینمایند، اما جایگاه زندگی اجتماعی را ارتقا میبخشند و معنای زندگی فرد نیز ناشی از آنهاست. غایتها، ارزشها و اهداف نقشی اساسی در ساختن هویت افراد دارند و هر اجتماعی شکل خاصی به هویت فردی میبخشد، به گونهای که افراد بنا به جامعهای که در آن زندگی میکنند و نیز پیشینهی تاریخی آن، هویتهای متفاوتی مییابند.